نتایج جستجوی عبارت «مدرسه راهنمایی شهید مفتح» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 59 -زندگینامه شهید رمضان آفتابی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۵۹ »
روستای مشکان از توابع نی‌ریز، در سال 1337 شاهد تولد کودکی بود که خانواده‌اش بعد از گفتن اذان و اقامه به گوش وی، نامش را رمضان نهادند. گذشت فصلها یکی پس از دیگری، اورا چالاک و برومند کرد و برای کسب دانش راهی مدرسه‌اش نمود. دوره ابتدایی را در مدرسه جاماسب پشت سرگذاشت. نبودن مدارس سطوح بالا در روستا و مشکلات راهها برای رفت و آمد، دست به دست هم دادند و علی‌رغم شوق و اشتیاق فراوان، اورا...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید اکبر هاشمی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید اکبر هاشمی »
در اولین روز از سال 1343 که پیک بهاری رسیدن سال نو را بشارت می‌داد، حضور سبز اکبر در میان خانواده، شادی آنان را دو چندان کرد. دوران طفولیت را در روستای قلعه‌عجم از توابع آباده طشک سپری نمود. سال 1349 در دبستان هجرت روستای آباده مشغول به تحصیل شد. هوش و استعداد فوق‌العاده‌اش باعث شد که دوره دبستان را با نمرات عالی پشت سر بگذارد و وارد مدرسه راهنمائی ابن‌سینا شود. دوره راهنمائی را هم با جدیت...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید علیرضا دهقانی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد عليرضا دهقاني »
فراق یاران به خون نشسته در سنگرهای جنوب، قرارش را ربوده بود. با بی‌قراری روانه جبهه شد تا در کنار سایر عاشقان خداجوی و عارفان دشمن‌ستیز به وظیفه خود عمل کند و اگر دوست نیم‌نگاهی بر او داشت، شاید به جمع یاران بپیوندد. سال ۱۳۳۶ در خانواده‌ای متدین و مذهبی در شهر آباده طشک دیده به جهان گشود. دوره ابتدائی را در روستای دهقان آباد و راهنمایی را در مدرسه ابن‌سینا سپری نمود. برای ادامه تحصیل به نی‌ریز مهاجرت...
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید ابوالقاسم دیده دار
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد ابوالقاسم ديده دار(حيدري »
آنگاه‌که پرستوهای مهاجر به شوق وادی نور، پرِ پرواز گشوده و مهاجرت آغاز کردند، او را دیدیم که از کوچه‌های گلی روستای خواجه جمالی به دنبال آن‌ها پر گشود و در کرانه افق ناپدید شد. ابوالقاسم ۱۳۴۷/۱۲/۲۰ در یک خانواده مذهبی و کشاورز حیات خاکی را آغاز و با اولین گریه‌های شادی برانگیز خود، حضورش را اعلام می‌کرد. او سومین فرزندی بودی که دست‌های پینه‌بسته و مهربان پدر در آغوش می‌کشید و برای تربیتش از مادر فداکار وی...
بیاد هنرجویان و دانش آموزان شهید
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
ای هنرجویان با ایمان سلام باد از ما بر شماها صد درود وارد خاک وطن شدپیکر پاک شهید رفت او درجبهه تا تن را رها سازد ز ننگ در وصیت نامه گفت ای دوستان نازنین رهبرما درجهان پیرجماران است و بس جان بکف با امرو دستورخمینی می رویم مادرم از دادن فرزندخود دلشاد باش گریه کن از بهر من اما کمی آهسته باش من بکام خود رسیدم حجله من گور شد شد حمیدی در ره ایمان شهید آیه...
شهدا سال 62 -زندگینامه شهید محمد باذل
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهيد محمد باذل »
از نسل نینواییان بود و شهادت را حلقه وصل با معشوق می‌دانست. تربت پاک کربلا را مهر نماز خود قرار داده بود و آرزو داشت روزی در کنار سفره سالار شهیدان بنشیند و محضر اصحاب وفادار او را درک کند. سال ۱۳۲۰ در روستای مشکان از توابع نی ریز، دیده به جهان گشود. خانواده مذهبی و متدین باذل، کودک نورسیده را زیر پروبال خود گرفتند و با مهر و محبت فراوان پرورش دادند. شش‌ساله که شد به مدرسه رفت...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید محمد دشتبانی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد محمد دشتباني »
در سال 1342 همزمان با تولد نهضت شکوهمند اسلامی ملت ایران به رهبری امام امت، خمینی کبیر شروع شد، در میان خانواده‌ای متدین و مسلمان کودکی بدنیا آمد که به عشق حضرت مصطفی(ص) نام او را محمد گذاشتند. هنوز مهربانیهای دست پدر را بر روی سرش حس نکرده بود که در سن 6 سالگی دست روزگار، پشت اورا از پشتوانه‌ای محکم و استوار خالی کرد. رفتن پدر روحیه لطیف و کودکانه‌اش را سخت آزرد. بضاعت کم خانواده در...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید فرهاد رضائی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
چه فرهادها مرده در کوه‌ها چه حلاج‌ها رفته بردارها همی گویم و گفته‌ام بارها بود کیش من مهر دلدارها خردادماه سال ۱۳۴۹، آنگاه‌که دشت‌های زیبای کوشکک، یکی از روستاهای آباده طشک، با ساقه‌های طلایی گندم تزئین می‌شد، وجود نورسیده‌ای زیبا محیط خانواده‌ای متدین و مذهبی را پر از شادی و طراوت کرد. نام او را فرهاد نهادند و عشق شیرین کربلا را همراه با قطرات شیر مادر در رگ و جانش جاری ساختند. از کودکی استعدادی فوق‌العاده داشت. دوره ابتدائی...
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید محمد دادگر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
پنجم خردادماه سال ۱۳۴۶ در روستای لای‌گردو از توابع شهرستان داراب، قاصدک‌ها مژده تولد کودکی را در کوچه‌باغ‌های روستا به ارمغان آوردند؛ شادی خانه مسلمانی زحمتکش را فراگرفت و به عشق رسول حق، او را «محمد» نامیدند. پس از مدتی به منطقه بنه‌کلاغی نی‌ریز مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شدند. محمد، هفت‌ساله بود که تحصیلات خود را در دبستان شهید محمد مبین بنه‌کلاغی آغاز کرد و دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برد. سپس از ادامه...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید سید جواد معصومی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
سید جواد عزیز، آنگاه‌که در مقابل قاب عکس روی طاقچه می‌ایستم و چهره زیبای ترا به تماشا می‌نشینم، ناگهان ترنم صدای دل‌نشین تو در گوشم می‌پیچد و لبخند دلربایت، دلم را با خاطرات صاف و زلال تو پیوند می‌دهد. به گوشه گوشه خانه به یاد تو سر می‌زنم و دلم آرام می‌گیرد. سید جواد، ۱۳۴۷/۶/۲۰ در روستای مشکان نی‌ریز، میان خانواده‌ای روحانی، متدین و مذهبی دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده الفبای زندگی را فراگرفت. سپس...